سفارش تبلیغ
صبا ویژن
امیر علی ورشادی
صفحه نخست        عناوین مطالب          وبلاگ مادرم              ATOM            وبلاگ پدرم
گروه طراحی قالب من اول مهر 1389 کلاس اول دبستان گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من گروه طراحی قالب من

به نام خدا
 
روز بدی بود و صدای وحشتناکی بود.همه می ترسیدند .جنگ بود و نی نی ها گریه زاری می کردند.
همه نمی دانستند پسرشان ,شوهرشان که می رفتند به جنگ چه اتفاقهایی برای آن ها می افتد.ناراحت بودند و غمگین .
  پدربزرگ من هم شهید شد و رفت پیش خدا و من خیلی دوست داشتم صورت گل او را ببینم. عکسش را همیشه نگاه می کنم!!!و غمگین شدم .و خیلی ها هم شهید شدند مثل شهید باقری مثل شهید چمران .شهید و مثل شهیدان دیگر ...
و روز بدی بود ان موقع ها .وقتی مادرم شنید پدرش شهید شده گریه کرد و من هم وقتی این اتفاق را شنیدم ناراحت شدم.من به پدر بزرگم افتخار می کنم و سعی می کنم مثل او آدم خوبی باشم




موضوع مطلب :

          
یکشنبه 91 آذر 5 :: 10:0 عصر